دير گاهيست كه تنها شده ام،
قصه غربت صحرا شده ام،
وسعت درد فقط سهم من است،
بازهم قسمت غم ها شده ام،
دگر آيينه ز من بي خبر است
كه اسير شب يلدا شده ام،
من كه بي تاب شقايق بودم،
همدم سردي يخ ها شده ام،
كاش چشمان مرا خاك كنيد
تا نبينم كه چه تنها شده ام....
تنهایی می آید
گوشه ها پر می شود از برهنگی یاد تو
نگاه های مصنویی رهگذران
و پرواز قاصدکهای بی خبر
امید کاذبیست که به لبخندهایت دلم را خوش می کند
تنهایی می آید برای تنها نبودن تو
مهتاب با نسیم سردی ٬ خاموش می شود
و پنجره مانع عبور تو به آسمان
به آیینه نگاه می کنی
می فهمی که تنها نیستی